سه چیز را هرگز فراموش نکنیم
#سه_چیزرافراموش_نکنیم
#سه_چیزرافراموش_نکنیم
#خداراشکرکه
#این-هم-مدروز
البته که مال طلبه ها نیست.
#اربعین_خاص_امامحسین
بیایید شعار اربعین را برای امام حسین علیه السلام حفظ کنیم .
مگر نه این است که اربعین خاص امام حسین است، بیایید قداست اربعین را نشگنیم.بیایید برای مردگان خود اربعین(چهلم ) نگیریم .
سید محمد محسن حسینی طهرانی در کتاب اربعین در فرهنگ شیعه،ذکر می کند که:
یکی از شعائر مختصّ شیعه که در هیچ مکتب و ملّتی نظیر و مشابهی برای او نمیتوان یافت مسأله اربعین حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام است؛ و این از اختصاصات فرهنگ تشیّع است. زیارت مخصوصه آن حضرت در روز اربعین شعار مخصوص شیعه است، و برای هیچ فردی از سایر معصومین علیهم السّلام حتّی برای رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم این مسأله وجود ندارد. زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در روز اربعین و اقامه مجلس عزا برای آن حضرت فقط و فقط اختصاص به ایشان دارد! …..
امام حسن عسکری علیه السّلام زیازت اربعین را بعنوان شعار و علامت شیعه بیان فرمودهاند. چنانچه سر بر خاک گذاردن، و بسم الله را بلند گفتن، و نوافل را طبق دستور أئمّه معصومین علیهم السّلام بجای آوردن، و انگشتر در دست راست نمودن نیز از اختصاصات شیعه است…….
متأسّفانه امروزه مسأله اربعین از دائره شعار تشیّع و ویژگیهای او پا فراتر نهاده، و به سایر افراد از هر طبقه و هر مرتبه سرایت نموده است، و به عنوان یک سنّت و روش تخلّف ناپذیر و عادت حتمیّه در بین شیعه در آمده؛ چیزی که حتّی در بین سایر افراد از ملل اسلام وجود ندارد. و خصوصیّت این موضوع و انتسابش به حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام طبعاً از میان رفته است. و این موضوعی است که قطعاً مخالف با مبانی مکتب تشیّع و اصول معتقده مذهب و رِضای اهل بیت علیهم السّلام است. ….
باکمی دخل وتصرف
ناگفتههای از زندگی علامه امینی صاحب الغدیر
کتابشناس و موعودپژوه که درباره علامه امینی حرفهای زیادی برای گفتن دارد، با ذکر خاطرهای درباره صاحب الغدیر، از چگونگی سوء قصد به جان علامه و نحوه نجات وی از مرگی که در راه یافتن کتاب تهدیدش میکرد، سخن گفت.
به گزارش «شیعه نیوز» ، حجتالاسلام علیاکبر مهدیپور با اشاره به این که علامه امینی در چند ماه آخر حیات خود برای استفاده از آب دریاچه ارومیه به بندر شرفخانه آمده بود، اظهار داشت: علامه در این مسافرت یکی از خاطرات خود را برای کسبهای در تبریز با نام «حاج حسن سفیدآبیان» نقل کرد که او نیز در همان روز به تبریز آمد و آن را بیکم و کاست برای من باز گفت.
وی با بیان علاقهمندی که علامه در مسیر دستیابی به منابع مکتوب و آثار کهن داشت، گفت: زمانی علامه امینی به کتابی نیاز شدید داشت، اما نسخهای از آن اثر را در جایی سراغ نداشت. وی زمانی که به بغداد رفت و در مجلسی که عدهای از اهل تحقیق حضور داشتنند، این مساله را مطرح کرد. در آن هنگام یکی از علمای اهل سنت، اظهار کرد که من یک نسخه از این کتاب را در اختیار دارم، شما میتوانید شب جمعه در نجف به منزلم بیایید و تا هر زمانی که طول کشید، از این اثر نسخهبرداری کنید.(اشتباه شده)
حجتالاسلام مهدیپور ادامه داد: مرحوم امینی از این اتفاق خوشحال شد و شب جمعه از نجف اشرف به سوی بغداد حرکت کرد. در طول راه سیدی که علامه وی را نمیشناخت، با او هممسیر و در همان اتومبیل سوار شد. وقتی ماشین به بغداد رسید، آن فرد از علامه پرسید که به کجا میخواهی بروی و علامه امینی جریان کتاب را عنوان کرد. آن فرد گفت که من نیز با شما میآیم.
این نویسنده دینی افزود: در این هنگام، علامه امینی به او یادآور شد که من میزبان را نمیشناسم و از قبل با او آشنایی و دوستی ندارم. با این وجود آن فرد قبول نکرد که از همراهی با ایشان خودداری کند. علامه امینی بر خلاف میل باطنی خود و با این تصور که این سید جایی در بغداد برای اقامت ندارد، با اکراه همراهی او را پذیرفت.
ویراستار و مبلغ مذهبی با اشاره به نگرانی علامه امینی و نشناختن میزبان اظهار داشت: زمانی که علامه امینی و همراه وی به منزل آن فرد رسیدند و به داخل خانه رفتند، با خانهای مواجه شدند که در طبقه دوم بود و دو در ورودی داشت که هریک به یکی از حیاط های منزل راه داشتند. در اتاق بزرگ طبقه دوم نیز پنجرهای تعبیه شده بود که به سوی شط(رودخانه) باز میشد.
وی ادامه داد: زمانی که علامه امینی در آن اتاق استقرار یافت، سید برای تجدید وضو به طبقه نخست خانه آمد و وقتی بازگشت، در روبهرویی اتاق را قفل و صاحبخانه را از زمین بلند کرد و از پنجره خانه در شط انداخت. علامه با دیدن این صحنه بسیار عصبانی شد. سید علامه را به سمت دستشویی هدایت و او را از حیاط خانه خارج کرد. هنگامی که آنان به سر کوچه رسیدند، ماشینی را برای رفتن به نجف کرایه کردند.
این مولف سرگذشتنگار بیان داشت: در طول مسیر به دلیل حضور راننده هیچ گفتوگویی میان علامه و همراه وی صورت نگرفت تا زمانی که به نجف رسیدند و از ماشین پیاده شدند و سید گفت؛ وقتی وارد اتاق شدم، دری که بستم، شش تن قمه(شمشیر) به دست با یکدیگر صحبت میکردند و میگفتند که تنها شیخ را بکشیم یا همراه او را هم از بین ببریم؟ از این رو، وقتی در طبقه پایین بودم، در حیاط را بستم و زمان ورود به طبقه بالا، در اتاقی را که به سوی آنها باز میشد قفل کردم، با این کار آن شش تن را محبوس کردم و صاحبخانه را به رودخانه انداختم.
نویسنده کتاب «ارمغان صافی در رد فرقه بهائی» بیان داشت: در این زمان علامه امینی گفت که آنها مرا میشناسند و برای انتقام سراغم خواهند آمد. آن سید گفت، مطمئن باشید تا زمانی که زندهاید، کسی سراغ شما نخواهد آمد. علامه امینی بعد از آن که به خانه آمد، چند روزی را در خانه سپری کرد. پس از مدتی، با نگرانی فراوان برای خواندن نماز صبح به حرم حضرت علی(ع) رفت و هنگامی که راهی منزل بود، پیرزنی را در صحن حرم دید که دستمال و چند نسخه خطی در دست داشت و به علامه میگفت که اینها را میفروشم.
وی افزود: علامه با دیدن احوال پیر زن به او گفت که من به اینها احتیاج ندارم و زن گفت که من به پول آنها نیازمندم. علامه تمامی پولی را که با خود همراه داشت، بدون شمارش به وی داد و آن کتابها را از او خرید و به خانه آورد. وقتی آن دستمال را باز کرد، در کمال شگفتی علاوه بر همان کتابی که در پی آن بود و نزدیک بود جانش را بر سر آن از دست دهد، چند نسخه خطی ارزشمند دیگر را نیز که پیشتر در پی آنها بود مشاهده کرد. جالب این که تا آخر عمرش نیز هیچ فردی برای پیگیری آن ماجرا در پی یافتن علامه برنیامد
. سفارش عجیب علامه امینی به فرزندش پس از مرگ
محمدهادی امینی فرزند علامه امینی مینویسد: پس از گذشت چهار سال از فوت پدر، در شب جمعهای قبل از اذان صبح، پدرم را در خواب دیدم،او بسیار شاداب و خرسند بود، جلو رفتم و پس از سلام و دستبوسی گفتم: پدر جان! در آنجا چه عاملی باعث سعادت و نجات شما شد؟پدرم گفت: چه میگویی؟
دوباره عرض کردم:آقاجان! در آنجا که اقامت دارید، کدام یک از اعمالتان موجب نجات شما شد؟ کتاب الغدیر یا سایر تألیفات شما یا تأسیس بنیاد و کتابخانه امیرالمؤمنین(ع)؟!او اندک تأملی کرد و سپس فرمود: فقط زیارت اباعبدالله الحسین(ع)عرض کردم: شما میدانید اکنون روابط ایران و عراق تیره شده و راه کربلا بسته است، برای زیارت چه کنیم؟فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین(ع) بر پا میشود، شرکت کنید تا ثواب زیارت امام حسین(ع) را به شما بدهند.
سپس فرمود: پسرجان! در گذشته بارها به تو یادآور شدم و اکنون نیز توصیه میکنم که زیارت عاشورا را به هیچ عنوان ترک مکن، زیارت عاشورا بخوان و آن را وظیفه خودت بدان، این زیارت دارای آثار، برکات و فواید بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی تو در دنیا و آخرت میشود
«الغدیر غدیره»
پدرم از قول یکی از یکی از علمای خوزستان نقل میکرد: در عالم رویا دیدم، صحرای محشر است و هر کس به نفس خویش مشغول است، همگی تشنه بودند و در این بین عدهای از مردم برای رسیدن به آب زلال و گواریی سبقت میگیرند، مردی نورانی و جلیل القدر بر حوض آب، اشراف دارد، به بعضی اجازه نوشیدن آب میدهد و به بعضی اجازه نمیدهد، متوجه شدم حضرت امیرالمومنین (ع) است، پیش رفتم و سلام کردم و اجازه خواستم از این آب بنوشم، حضرت اجازه دادند و قدحی از آن آب گوارا نوشیدم، دیدم علامه امینی تشریف میآورند، امام به استقبال او رفتند و از جایگاه خود به پایین آمدند و با دست خود لیوان پر از آبی به علامه امینی نوشاندند، من در دل خود نسبت به علامه حسادت کردم و از این رفتار علوی متعجب شدم و عرض کردم، یا امیرالمومنین، من هم مانند علامه امینی عمری در تعظیم و ترویج شعائر مذهب زحمت کشیدهام و در نشر معارف شما کوشا بودهام، اما چرا این گونه بین ما تفاوت میگذارید؟ حضرت فرمودند: «الغدیر غدیره.
ماجرای ماری که منجمد شد
علامه امینی با مرحوم قاضی ارتباط داشتند، نقل کرده بودند: یک شب چهارشنبه در راه مسجد سهله و کوفه دیدم مار بزرگی سر راه است، من کنار سید علی قاضی بودم و ترسیدم، مرحوم قاضی متوجه مار شدند و گفتند «مت باذن الله» به اذن خدا بمیر؛ علامه میگوید: دیدم مار منجمد شد من اعمال مسجد را زودتر از مرحوم سید علی قاضی به اتمام رساندم و مخفیانه به محلی که مار خشک شده بود رفتم. بعد از این جریان آقا سید علی گفت: عجب! بعضی این امور را باور نمیکنند!